۱۳۸۴/۰۶/۱۹

از اين گونه مردن ...


مي‌خواهم خواب ِ اقاقياها را بميرم.
خيال‌گونه
در نسيمي کوتاه
که به ترديد مي‌گذرد
خواب ِ اقاقياها رابميرم.

مي‌خواهم نفس ِ سنگين ِ اطلسي‌ها را پرواز گيرم.
در باغچه‌های تابستان،
خيس و گرم


به نخستين ساعات ِ عصر
نفس ِ اطلسي‌ها راپرواز گيرم
حتا اگر
زنبق ِ کبود ِ کارد
بر سينه‌ام
گُل دهد ـ
ـمي‌خواهم خواب ِ اقاقياها را بميرم در آخرين فرصت ِ گُل
و عبور ِ سنگين ِ اطلسي‌ها باشم
بر تالار ِ ارسي
به ساعت ِ هفت ِ عصر.

هیچ نظری موجود نیست: